شروع یک کسب و کار آسان نیست و این کار سختتر میشود وقتی که این کسب و کار بخواهد در جهت حل یک مشکل اجتماعی شکل بگیرد. اما این امر باعث نمیشود که کارآفرینان اجتماعی از تلاش دست بکشند. در سالهای اخیر، کارآفرینی اجتماعی، یکی از انگیزههای اصلی شکلگیری استارتاپهای جدید و همینطور یکی از نقاط تمرکز شرکتهای بزرگ بوده است. این مؤسسات چه برای مبارزه با گرسنگی کار کنند چه برای توسعه آموزش و پرورش و چه ایجاد شغل، همه به دنبال یافتن راههایی برای ایجاد تغییرات مثبت در دنیا هستند.
رشد و گسترش جنبشهای نوآوری اجتماعی، باعث ایجاد اثرات متقابل بر فعالیتهای تجاری به شکل سنتی و همینطور ابهاماتی در تعریف ارتباط کارآفرینی اجتماعی با کسب و کار سود-محور شده است.
کارآفرینان اجتماعی سعی میکنند که حد و مرز و ارتباط درستی را با دنیای تجارت و کسب و کار تعریف کنند و با تولید درآمد، به اهداف اجتماعی سود برسانند. اما یکی از مسائل آشنا که اکثر کارآفرینان اجتماعی در تعریف این مرزها با آن درگیر هستند، مسئله قدیمی مرغ و تخم مرغ است و این تصمیم که کدام اولویت دارد: مسئله اجتماعی یا دستیابی این مؤسسات به حداقلِ درآمد؟
شاید در نگاه اول، پاسخ به این سؤال، ساده به نظر برسد. شاید بگوییم با توجه به هدف و ماهیت کارآفرینی اجتماعی، که حل مشکلی از مشکلات اجتماع از طریق ایجاد کار و درآمدزایی است، مسلما ماموریت اجتماعی در وهله اول قرار میگیرد.
در تقابل با این پاسخ، عدهای میگویند اگر شما قادر به جذب و افزایش سرمایه مؤسسه خود با سیاستهای درست بازاریابی و حمایت از کسب و کار خود نباشید، چطور میتوانید به درآمدزایی برای حل مشکل بپردازید؟ این عده، با همین توجیه، مسئله کسب و کار و درآمدزایی را در درجه اول قرار میدهند.
اما اگر کمی دقیقتر به مسئله نگاه کنیم، با توجه به پیچیدگی موضوع، این پاسخها به نظر سادهلوحانه میآیند!
مؤسسات ماموریت – محور
برخی شرکتها از آنجا که ماموریت اجتماعیشان را اساس شکلگیری خود میدانند به آن ارجحیت میدهند. شرکت GolideBlox مثالی از این نوع است. این شرکت اسباببازیهایی برای دختران میسازد که آنها را تشویق به دنبال کردن رشتههای مهندسی میکند. روی دیوار شرکت شعار بزرگی نقش بسته که میگوید «ماموریت، بزرگتر از مؤسسه است». تمامی فعالیتهای این مؤسسه حاکی از آن است که دستاندرکاران، ماموریت اجتماعی خود را مقدم بر جنبه تجاری فعالیتشان قرار میدهند اما این باعث نشده که در استفاده از روشهای به روز بازاریابی و فروش، برای ارائه محصولاتشان باز بمانند.
مؤسس این شرکت میگوید ما هر چند ماه یک بار با اعضای تیم گفتگو میکنیم تا مطمئن شویم که در فضای کار غرق نشدهاند و ماموریت اجتماعی همچنان برایشان نقش اول را دارد. ما هر قدم را با انگیزه برمیداریم و واقعا باور داریم که کارمان، الهام بخشیدن به دختران و دادن انتخابهای بیشتر به آنهاست…
این شرکت که فعالیت خود را از یک کمپین در وبسایت کیک استارتر آغاز نمود، به سرعت رشد کرد و در طی یک سال به بزرگترین فروشگاه زنجیرهای اسباب بازی در جهان راه یافت.
مؤسسات کسب و کار – محور
برخی کارآفرینان، مقدم دانستن ماموریت بر کسب و کار را استراتژی نامناسبی میدانند که مانع پیشرفتشان میشود. روبین، مؤسس Zipcar که یک شرکت اجاره ساعتی و روزانه خودرو است، میگوید که داشتن هدف اجتماعی به عنوان هدف اولیه، برای موفقیت کافی نیست و شما را عقب نگه میدارد. اولویت دادن به ماموریت اجتماعی موجب تمرکزتان بر موضعی نادرست میشود چرا که شما دایم باید آنچه را که مردم میخواهند انجام دهید.
سؤال این است که آیا اصلا میتوان مؤسساتی از این دست را جزو مؤسسات کارآفرین اجتماعی دانست یا خیر؟ تداخل این دو حوزه و وارد شدن بسیاری شرکتهای تجاری بزرگ به حوزه خدمات اجتماعی، جواب به این سؤال را سخت کرده است.
اما شرکتهایی چون Zipcar خود را شرکتهای کارآفرینی اجتماعی سود ده (for-profit social enterprise) میدانند. در مدل سنتی شرکتهای تجاری، تمرکز اصلی تلاشها در بازگرداندن سود به سرمایهگذاران است در حالی که مؤسسات غیرانتفاعی، رساندن منفعت به عموم را مد نظر قرار میدهند. در سالهای اخیر، یک مدل جدید از شرکتهای کارآفرینی اجتماعی سودده به وجود آمدهاند.
شرکت تولیدی TOMS نیز نمونهای از این نوع مؤسسات است. این شرکت که فعالیتش متمرکز بر تولید و فروش کفش است، با این ایده شکل گرفت که با هر جفت کفشی که هر فرد از این شرکت خریداری میکند، آنها یک جفت کفش به یک کودک نیازمند اهدا میکنند. در عین حال که ساختار این شرکت تجاری است، اما با ایده اهدا کفش به کودکان نیازمند، به حل یک مشکل اجتماعی هم کمک میکند که آن را به یک مؤسسه کارآفرین اجتماعی سودده تبدیل می کند و در عین حال انگیزه بسیاری از افراد برای خرید از این شرکت است.
در همین راستا مؤسس شرکت Zipcar که پیشتر به آن اشاره کردیم، میگوید من خود را یک کارآفرین میدانم که به طور حتم به مسائل اجتماعی هم توجه دارم و آنها را در کارم لحاظ میکنم اما مسئله سوددهی شرکت و جنبه تجاری کار، برایم اولویت اول را دارد.
با بررسی فعالیت این شرکت در مییابیم که در عین حال که این شرکت با دادن سرویسی به مردم که مانع از خرید ماشینهای بیشتر میشود، به سلامت محیط زیست کمک میکند – که به نوعی کارآفرینی اجتماعی است – اما نمیتوان هدف شرکت را حل مسئله اجتماعی آلودگی هوا دانست چرا که طبق اظهار بنیانگذار آن، این دلیل اصلی استفاده مردم از خدمات این مؤسسه نیست! او میگوید مردم مشتری ما هستند چون آنچه را نیاز دارند دریافت میکنند و میتوانند راحتتر و با هزینه کمتر، از ماشین استفاده کنند بدون آنکه مجبور به پرداخت هزینههای خرید و نگهداری آن باشند.
رویبن با تکیه بر این دیدگاه، کارآفرینان اجتماعی را به چالش میکشد. او معتقد است برای ایجاد تغییرات مثبت اجتماعی در هر اندازه و سطحی، کارآفرینان اجتماعی اول باید از خود بپرسند آیا تقاضایی برای آنچه که آنها عرضه میکنند وجود دارد؟ او میگوید: اگر شما معتقدید که آنچه انجام میدهید صرفا برای خدماترسانی به اجتماع است باید از خود بپرسید که آیا جامعه مشتاق دریافت سرویسها و خدمات شما هست؟
به عبارتی، با یک دید کسب و کار – محور، کارآفرینان را به سنجش بازار پیش از ارائه محصول یا خدماتشان دعوت میکند.
انتخاب صحیح کدام است؟
به راحتی نمیتوان گفت که کدام دیدگاه بر دیگری ارجحیت دارد. به طور قطع عوامل متعددی در انتخاب هر کدام از این رویکردها، در شرایط زمانی و مکانی مختلف، دخیل هستند.
اما به هر حال، نباید از نظر دور داشت که اینطور نیست که همه ما که تصمیم گرفتهایم از طریق شغلمان به دیگران کمک کنیم در این امر موفق شدهایم. در واقع، بسیاری از افراد حرفهای دارای نیات خیرخواهانه، در تثبیت کسب و کار خود موفق نشدهاند. به نظر میرسد مهارتها و ذهنیت کمک به دیگران، همیشه با ساخت یک کسب و کار پردرآمد مطابقت نمیکند.
کم مشاهده نشده که کسب و کارهای اجتماعی که به دنبال ایجاد تغییر و کمک به دیگران هستند، مشکلاتی در بخش بازاریابی و فروش دارند چرا بخش عمدهای از تمرکز آنها بر مشکلات و نیازهای دیگران است.
اگرچه این دلیلی بر ناامیدی و تغییر اولویت و تمرکز در فعالیت کارآفرینان نیست اما شاید نشانهای باشد مبنی بر اینکه باید توجه بیشتری بر به کارگیری و متناسبسازی روشهای متداول در کسب و کار تجاری با کارآفرینی اجتماعی، به خصوص در بخش نیازسنجی، جلب سرمایه، بازاریابی و فروش محصولات و سرویسها مبذول داشت. نظر شما چیست؟